چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۸ - ۰۶:۳۶
۰ نفر

روشنک محمدی: صدای جیغ زن جوان همه حرکت‌ها را در خیابان متوقف کرد. حتی نمی‌شد حدس زد چه اتفاقی افتاده است. مردها از هر سویی به سمت او می‌دویدند. کنار جوی خیابان نشسته بود و نمی‌شد آرامش کرد. به سمتش رفتم.

 پسر 4 ـ 5 ساله‌ای پیشش نشسته بود و از مادرش می‌خواست که گریه نکند. زن با نامهربانی تمام کودک را به گوشه‌ای پرتاب کرد و گفت:«‌ای مادر مرده. تو چه می‌دونی چه خاکی به سرمان شده.»

بچه‌اش را از روی زمین بلند کرد، کیفش را به دوش گرفت، مقنعه‌اش را مرتب کرد و با زبانی که از خشکی شبیه چوب شده بود لب‌هایش را خیس کرد. وقتی مستاصل دور خودش می‌چرخید یاد رقص کبک‌ها توی فصل شکار افتادم. چشم‌هایش دو دو می‌زد. سوار ماشین شدیم و به سمت کلانتری حرکت کردیم.

 «کلیه‌ام را فروختم تا سرسیاه زمستونی بی‌پناه نباشم توی این شهر. پول سلامتیم را بردند. خدا ازشون نگذره»گریه می‌کرد. می‌دانستم که رنگ آن پول‌ها را دیگر نخواهد دید...خدا به دادش برسد. به داد این زن که مالش را باخت و بیشتر از‌ آن به داد کسی که پول‌های او را برد.

مثل برق وباد می‌دوید، از روی هر مانعی که بر سر راهش بود می‌پرید، مطمئن بودم ورزشکار است.  به گرد پایش هم نمی‌رسیدم. فقط می‌توانستم از راه دور شاهد هنرنمایی‌اش باشم. پسری بیست و چند ساله، لاغر با سر و وضعی نامرتب و... . سربازی که در پی‌اش می‌دوید وقتی بازگشت تنها از آن شکار گریز پای توانسته بود کلاهی به غنیمت بگیرد. نفس نفس می‌زد.

 به ما که رسید دست‌هایش را روی زانو گرفت و همانطور که خم شده بود گفت: «از دستم فرار کرد. یه موتوری سر خیابون منتظرش بود. با هم کار می‌کردند.» هنوز حرفش تمام نشده بود که یکی دیگر ازمامورها که چندتایی درجه روی بازوش داشت از گرد راه رسید و آهوی ما در چنگش بود. «داشتند فرار می‌کردند جلو ما خوردند زمین. فکرکنم اون بیچاره‌ای که پولش رو زده‌اند بدجوری آه براشون کشیده.»

لزوم بازنگری در قانون های کیفری

 موقع بازجویی معلوم شد که مریم یکی از پسرنماهایی است که برای اینکه راحت تر به کارهاش برسد لباس پسرانه به تن کرده و همه جای شهر سرک کشیده است.  «چندسال پیش از خانه فرار کردم. دلم نمی‌خواست به همه چشم بگم. اما از همون روزهای اول چشم که سهله هر کار دیگه‌ای رو هم می‌گفتن قبول می‌کردم. فقط خدا میدونه خیابون خوابی چه درد و وحشتی داره. با دختر بودنم زیاد حال نکردم.

 نمی‌شد این‌طوری زندگی کرد. شدم اینی که می‌بینی. فقط هم اشکان، همونی که ترکش بودم این‌رو می‌دونه. روزهای اول زود لو می‌رفتم، اما وقتی صورتم رو خط‌خطی کردم مشکلم حل شد. شیشه می‌کشم. دزدی نکنم کارم تمومه.»دکتر حسن میرحسامی حقوقدان معتقد است قوانین از بازدارندگی کافی برخوردار نیستند، به همین دلیل است که شاهد افزایش این بزه هستیم.

 وی می‌گوید:«این افراد بعد از دستگیری درصورت امکان اموال مسروقه را بازگردانده، معادل آن را پرداخت کرده و ماجرا با جریمه نقدی و زندان ختم می‌شود. البته این در صورتی است که کیف‌قاپ آسیبی به افراد وارد نکند زیرا جدیداً کیف‌قاپی‌ها بیشتر شبیه به زورگیری شده است تا کیف‌قاپی.»

وی می‌افزاید: «بیشتر از کیف‌قاپ‌ها و سارقان، مالخران هستند که باید مورد عتاب و سختگیری قانونی قرار بگیرند. آنها بدون اینکه هزینه‌ای متحمل شوند مال دزدی را به رقم بسیار ناچیزی خریداری کرده و به فروش می‌رسانند. متأسفانه در مورد آنها نیز قوانین بازدارنده قوی‌ای وجود ندارد و تنبیه‌های قانونی در نظر گرفته شده با جرم مالخری متناسب نبوده و جنبه پیشگیری ندارد.»

کیوان، زمانی که دستگیر شد کارنامه درخشانی داشت. بیش از 100 فقره کیف‌قاپی، سرقت گوشی موبایل و لوازم داخل خودرو. البته این کارها را به تنهایی انجام نمی‌داد. هم دست داشت: مراد.

 همانی که می‌گفت معتادش هم کرده است.  پرسیدم چه طوری دستگیر شد. نگاهم کرد و زد زیر خنده، «باورت نمی‌شه آبجی... از من بعیده‌ها اما بعضی وقت‌ها کارهایی می‌کنم که خنده داره. این پراید آخری که دزدیدیم حیفم اومد بدمش دست تیم تخریب.

گفتم یه مدتی دست خودم باشه حالش رو ببرم. برای اینکه گیر نیفتم پلاکش رو عوض کردم اما مثل اینکه اون موقع نشئه بودم و 2 تا پلاک متفاوت رو روی ماشین نصب کردم. خوب یه ماشین هم با 2 تا پلاک نمی‌شه دیگه.»

 دکتر «الهه سادات» آسیب شناس در این باره می‌گوید:«استفاده از مواد مخدر و اعتیاد به آن، ارتباط نزدیک و مستقیمی با افزایش کیف‌قاپی دارد. کیف‌قاپی نیاز به جسارت، جثه قوی و خشونت‌طلبی دارد که افراد با مصرف موادمخدر صنعتی و توهم‌زا این ویژگی‌ها را به دست می‌آورند.»

او معتقد است کسب هیجان و لذت طلبی، جوانان را جذب مواد مخدر کرده و در نتیجه میزان سرقت‌ها نیز افزایش یافته است. او راست می‌گفت، کیوان و خیلی از آنهایی که اقدام به سرقت‌هایی از این دست می‌کنند به انواع مخدر اعتیاد دارند. کیوان کراک می‌کشد و مریم شیشه، از کیف‌قاپ و سرنوشت آن زن بیچاره هم خبری نیست.

 اما همه آنها که این کار را امتحان کرده‌اند معتقدند همیشه چندبار اول سخت است، مدتی که می‌گذرد اگر کیف طرف را از روی شانه‌اش کشیدی و متوجه شد و مقاومت کرد پیاده می‌شوی و با زور چاقو یا هر چیز دیگری کیف را ازش می‌گیری. این اتفاقی است که برای همه کیف‌قاپ‌ها می‌افتد.  

همشهری محله

کد خبر 103646

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

بیشتر

پر بیننده‌ترین خبر امروز

بیشتر